باغ داریم، زمین داریم ولی درآمد نیست. کود گرونه و کشاورزی مرده/توسعه روستایی و تقویت گردشگری روستایی
با توسعه عادلانه و متوازن روستاها و معرفی ظرفیت های متنوع کشاورزی،طبیعت بکر و توسعه گردشگری روستایی که به پایداری درآمدی روستائیان کمک می کند می توان از مهاجرت بسیاری از ساکنان روستاها و شهرها جلوگیری کرد.
به نقل از عصر ایران
برای هفتمین ماه متوالی به تهران آمده. نه برای گردش و دیدن اقوام یا اقامت بلکه فقط برای کار: «زن و بچهام تو گنبدن. باغ داریم، زمین داریم ولی درآمد نیست. کود گرونه و کشاورزی مرده. اگه اونجا میموندم، حتی پول قبض آب رو هم نداشتم».
مهدی نمونهای از چیزیست که کارشناسان جامعهشناسی به آن مهاجرت نیمهپیوسته مردان میگویند. خانواده در شهر مبدا، اما نانآور خانواده در شهری دیگر. آنهم نه در خانه بلکه در ماشین، خوابگاه کارگری یا هرجایی که بشود شب را سر کرد: «صبح زود میزنم بیرون، شب ساعت ۱۲ برمیگردم. گاهی تو ماشین میخوابم و گاهی میرم خونه یه پیرمردی تو لویزان که ماهی ۱.۵ میلیون اجاره میدم براش. یه اتاق کوچیکه، ۴ نفر دیگه هم هستن. فقط برای خواب».
مردانی که از رویای شغل به مقصد سکوت رسیدند
مردی ۳۶ ساله اهل کرمانشاه با مدرک فوقلیسانس مدیریت بازرگانی، حالا در تهران راننده تاکسی اینترنتی است. ظاهر آراسته، برخورد مودب و لهجه کمرنگ غربیاش نشان میدهد که روزی شاید حتی آرزو داشته مدیر شود. حالا اما فقط یک هدف دارد؛ دوام آوردن: «تو شهر خودم تا بگن فلانی فوقلیسانسه و بیکاره هزارتا حرف میزنن.
میخواستم کار کنم، نه برم قهوهخونه. اومدم تهران که حداقل کسی نشناستم». حالا از ۸ صبح تا ۱۱ شب پشت فرمان پژو ۴۰۵ سفیدش مینشیند. شبها در یک خانه اشتراکی با ۵ نفر دیگر در منطقه خاکسفید تهران میخوابد. ماهی دو میلیون تومان برای یک تخت ساده در اتاقی ۱۲ متری میپردازد. بدون پنجره، بدون تهویه و بدون حس زندگی.
میگوید که در کرمانشاه نمیتوانست راحت در خیابان راه برود: «وقتی همه تو رو از بچگی میشناسن، بیکاریت میشه خوراک حرف مردم. پدرم بازنشسته ارتشه و مادرم خانهدار. خانوادهم میگفتن صبر کن، کار پیدا میشه ولی نمیخواستم منتظر بمونم. صبر کردن برام خجالتآور شده بود».
یک روز بیهوا بلیت اتوبوس گرفت، به تهران آمد و با اندک پساندازش، سیمکارت خرید، در اسنپ ثبتنام کرد و شد بخشی از جمعیت رانندگان پایتخت: «اولش سخت بود. انگار سقوط کرده بودم. از نوشتن پایاننامه رسیدم به مسافر کشیدن ولی حالا دیگه فکر نمیکنم. فقط میزنم و میرم».
دیدگاهتان را بنویسید